آنها که کهن شدند واینها که نُوَند
هرکس به مراد خویش یک تک بدوَند
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند ورویم ودیگر آیند وروند*خیام
بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_ ●
●_ فرگرد بی باکی _●
بیا توهم مثه من , دل رو بزن بدریا
غمها روتحویل نگیر , بخندبه ریش دنیا
بگو توهم به غمها, بی خیاله دل ما
ما اسیرت نمیشیم , نه امروز ونه فردا !
بیا ما هم نترسیم ازقدمای بلند
روی لبا بزاریم , لطف ِسلام و لبخند
بیا دیگه نترسیم که دنیا مارو شسته
گرچه که شُسته رُفته, آویزونیم روی بند!
واسه دلت اگرچه غم یهو حاضر میشه
یاکه یهو توُ راهت, دوراهی ظاهر میشه
نترس ازاین بادی که « بید » تنت رو لرزوند
نترس اگه با هرغم , دل یهو «شاعر» میشه!
فردا که فردا میاد, «امروزه »رو تو دریاب
نشو اسیر رویا ,نباش توُ عالم خواب
ماکه « لالا » نگفتیم که زندگیت بخوابه!
تا اخرش بگی تو : کشکتو, جانم بساب!
بیا بگو به قلبت : شادیا رو سوا کن
از گذرون عمرت بهترینو ,جدا کن
بیا کمی گوش بده, زندگی مالِ قلبه
گاهی« شده یه لحظه» یادی ازاون خدا کنه
بگو که ما همیشه مخلص اون خدائیم
به قدرت وبرکتش ,از غصه ها جدائیم
به مهر اون همیشه زندگیمون گذشته
بعدازاینم میگذره تا وقتی با خدائیم
فرزانه شیدا 1382 آذرماه 2003
اسلو /نروژ
همانگونه که در فرگرد های قبل اشاره کردیم احساسات درونی بشری تماما ذاتیست
وبرای هریک از آن نیز دلایلی موجود است که برای زندگی وبقای آدمی لازم بوده وبوسیله ی آن انسان ،خود شخصیتی خویش را پرورش میدهد. امااینکه شخصی در کل انسانی خجالتی، آن دیگر شجاع، دیگری ترسووکم جرات و یکی نیز بی باک ونترس است ،احساسی ،برون آمده از ذات نیست که تمامی احساسات در وجود آدمی، در لحظه ی تولد، به یکسان در انسانها وجود دارد، منتها شخصی ،یکی ازاین احساست را قوی کرده بیشتر به آن می پردازد و دیگری به احساس دیگرخود را بیشتر پرورش میدهد وبه همین دلیل، شجاع بودن, خندان بودن ,ترسو بودن , اندوهگین بودن و.... عادت میشود .
هرکس به مراد خویش یک تک بدوَند
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند ورویم ودیگر آیند وروند*خیام
بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_ ●
●_ فرگرد بی باکی _●
بیا توهم مثه من , دل رو بزن بدریا
غمها روتحویل نگیر , بخندبه ریش دنیا
بگو توهم به غمها, بی خیاله دل ما
ما اسیرت نمیشیم , نه امروز ونه فردا !
بیا ما هم نترسیم ازقدمای بلند
روی لبا بزاریم , لطف ِسلام و لبخند
بیا دیگه نترسیم که دنیا مارو شسته
گرچه که شُسته رُفته, آویزونیم روی بند!
واسه دلت اگرچه غم یهو حاضر میشه
یاکه یهو توُ راهت, دوراهی ظاهر میشه
نترس ازاین بادی که « بید » تنت رو لرزوند
نترس اگه با هرغم , دل یهو «شاعر» میشه!
فردا که فردا میاد, «امروزه »رو تو دریاب
نشو اسیر رویا ,نباش توُ عالم خواب
ماکه « لالا » نگفتیم که زندگیت بخوابه!
تا اخرش بگی تو : کشکتو, جانم بساب!
بیا بگو به قلبت : شادیا رو سوا کن
از گذرون عمرت بهترینو ,جدا کن
بیا کمی گوش بده, زندگی مالِ قلبه
گاهی« شده یه لحظه» یادی ازاون خدا کنه
بگو که ما همیشه مخلص اون خدائیم
به قدرت وبرکتش ,از غصه ها جدائیم
به مهر اون همیشه زندگیمون گذشته
بعدازاینم میگذره تا وقتی با خدائیم
فرزانه شیدا 1382 آذرماه 2003
اسلو /نروژ
همانگونه که در فرگرد های قبل اشاره کردیم احساسات درونی بشری تماما ذاتیست
وبرای هریک از آن نیز دلایلی موجود است که برای زندگی وبقای آدمی لازم بوده وبوسیله ی آن انسان ،خود شخصیتی خویش را پرورش میدهد. امااینکه شخصی در کل انسانی خجالتی، آن دیگر شجاع، دیگری ترسووکم جرات و یکی نیز بی باک ونترس است ،احساسی ،برون آمده از ذات نیست که تمامی احساسات در وجود آدمی، در لحظه ی تولد، به یکسان در انسانها وجود دارد، منتها شخصی ،یکی ازاین احساست را قوی کرده بیشتر به آن می پردازد و دیگری به احساس دیگرخود را بیشتر پرورش میدهد وبه همین دلیل، شجاع بودن, خندان بودن ,ترسو بودن , اندوهگین بودن و.... عادت میشود .
ادامه مطلب در لینک زیر :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.